جدول جو
جدول جو

معنی پور زال - جستجوی لغت در جدول جو

پور زال
(رِ)
مراد رستم است. پهلوان داستانی معروف:
نگهدار جان باش از پور زال
بجنگت نباشد جز او کس همال.
فردوسی.
بدانکار خوشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال.
فردوسی.
چونزد ده و دو رسانید سال
برافراخت یال یلی پور زال.
فردوسی.
پور تو فردا بگرید بر سر گور تو زار
گر تو امروز از دلیران همسری با پور زال.
معزی.
اگر پیر زالی و گر پور زال.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیره زال
تصویر پیره زال
پیرزال، پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرزال
تصویر پیرزال
پیر فرتوت، پیر سفیدمو. بیشتر دربارۀ زنان می گویند
فرهنگ فارسی عمید
پیر فرتوت سفیدموی، پیر زر، پیرزن فرتوت، خوزع، (منتهی الارب)، پیره زال، (شعوری) :
این پیرزال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش،
ناصرخسرو،
ملک الموت من نه مهستی ام
من یکی پیرزال محنتیم،
سنائی،
او جمیل است و محب للجمال
کی جوان نو گزیند پیرزال،
مولوی،
اگر پیرزالی و گر پور زال
بدستان نمانی شوی پایمال،
سعدی،
- پیرزال موسیاه، کنایه از دنیا و روزگار باشد، (انجمن آرا) :
آن پیرزال موسیه بس نوجوان سازد تبه
بهر فریب دیگران رویش همان انور نگر،
(از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر زاد
تصویر پیر زاد
زاده پیر پیر زاده، بهیئت پیران تولد یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زال
تصویر پیره زال
زن پیر پیره زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور زای
تصویر نور زای
شید زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسر زا
تصویر پسر زا
زنی که همیشه پسر زاید مقابل دختر زا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار
پیرزن، عجوزه
متضاد: پیرمرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
پسر پادوسبان از شاهان پادوسبانی در رستمدار
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ای که پس از فوت مادر متولد شد
فرهنگ گویش مازندرانی